ساقی

دلکده‌ی یک پرستوی عاشق

ساقی

دلکده‌ی یک پرستوی عاشق

اینجا سرای دل هاست
.
.
.
با وضو وارد شوید

پیام های کوتاه
طبقه بندی موضوعی

بوسه گاه حضرت ارباب (علیه السلام)

يكشنبه, ۲۳ مهر ۱۳۹۱، ۰۹:۲۹ ب.ظ

    

تو آسمون چارم بودم یا پنجم یادم نیست؛اماتا شنیدم یه نفر میگه:

اتوبوس اومد

با اینکه هنوز خستگی رو تو بدنم احساس میکردم
خودم و مجبور کردم از خواب بلند شم و دل از بالشت گرم و نرمم بکنم.
حالا تو این فکر بودم که همه سوار شدن و
الان هست که ماشین راه بیافته و من از این فیض بزرگ جا بمونم.
سریع لباسامو پوشیدم و بدون اینکه دست و صورتی به آب بزنم جورابم رو پوشیدم و با عجله رفتم پایین(به طرف ماشین).
به آب بزنم جورابم رو پوشیدم و با عجله رفتم پایین(به طرف ماشین).
اولش تعجب کردم،تقریبا هیچ کسی نبود. با خودم گفتم نکنه ...
اما نزدیک تر که شدم دیدم ماشین هست و خودم تقریبا اولین نفری بودم که
اومدم ...
ساعت شش و نیم صبح بود...

۹۱/۰۷/۲۳ موافقین ۰ مخالفین ۰
ساقی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">